بود ، يکي نبود. آن يکي که وجود داشت ، چه کسي بود؟ همان خدا بود وغير از
خدا هيچکس نبود. اين قصه را جدي بگيريد که غير از خدا هيچ کس نيست .
مفسران
نوشته اند که هاروت و ماروت، دو نام سرياني است و دو فرشته آسماني هستند و
علت آمدن آن ها بر زمين، آن است که، مردم در زمين ستم ها کردند و ناموس ها
دريدند و شراب خوردند و مستي ها کردند و زنا کردند!
فرشتگان به خدا عرض کردند:" خدايا! بندگان را آفريدي که تو را نافرماني کنند؟"
خداوند فرمود:" اگر آن نيروي شهوت که در آن هاست در شما بود، شما هم چنين مي کرديد!"
گفتند:" خداوندا! ما را نسزد که نافرماني کنيم و خلاف امر تو رفتار نماييم."
خداوند فرمود:" از ميان خودتان دو فرشته برگزينيد تا من در آن ها شهوت آفرينم."
آنان هاروت و ماروت را برگزيدند که از همه پارساتر بودند.
خداوند در آن ها نيروي شهوت آفريد و روانه زمين کرد تا در ميان مردم داور و کاگزار باشند.
و خداوند به آن ها سفارش کرد که شرک مياوريد، خمر نخوريد، زنا مکنيد، آدم مکشيد، گوشت خوک مخوريد و در داوري، ستم و بيداد نکنيد.
ايشان به زمين آمدند و روز، کارسازي مردم مي کردند و شب به آسمان باز مي گشتند.
روزي زني زيبا، زهره نام، با طرف خود نزد آن ها به داوري آمد.
گويند اين زن، پادشاه زاده اي از کشور پارس بود، فرشتگان چون زيبايي او را
ديدند، دل در هواي زن کردند و داوري را به تاخير انداختند و او را در خانه
خود دعوت کردند تا کام دل از او گيرند.
آن زن سر باز زد و گفت:" اگر شما را از من مرادي است، نخست بايد مانند من بت پرست شويد و آدم بکشيد و شراب بنوشيد.
آن ها گفتند اين کارها از ما به دور است و ما نتوانيم انجام دهيم! سه بار
اين گفتگو ميان آن ها بود تا بار سوم که شهوت کار خود را کرد...
گفتند از آن چهار که گفتي، شراب خوردن براي ما از همه آسان تر است و
ندانستند که شراب مادر همه جنايت ها و گناهان است، پس خمر خورند و مست
شدند و کام خود را از آن زن گرفتند، در اين حال کسي از کار آنان آگاه شد،
آنان از ترس فاش شدن راز، او را کشتند. تا هم آدمکشي و شراب خوري و زنا
کاري مرتکب شدند!
در آن حال، خداوند، فرشتگان را از کار آن ها آگاه ساخت و از آن پس براي مردم زمين آمرزش خواستند...
و نوشته اند که به آن زن اسم اعظم آموختند و او به آسمان شد، ليکن فرشتگان
او را مانع شدند و خداوند هم صورت وي بگردانيد تا ستاره اي سرخ در نزديکي
زمين شد و نام او به عربي زهره و به فارسي ناهيد و به زبان نبطي بيدخت
است.
مفسران نوشته اند: پس از آن که دو فرشته مرتکب گناه شدند نتوانستند به
پرستشگاه خود بازگردند و پر وبال خود را ناتوان ديدند و از کرده خود
پشيمان شده، نزد ادريس رفتند تا نزد خداوند شفاعت کند.
خداوند آنها را ميان عذاب دنيا و يا عذاب آخرت متحير کرد. آنان عذاب دنيا
را خواستند و از اين پس، آن ها را سرنگون به چاهي درانداختند که به تشنگي
و در آتش گرفتارند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر